جدول جو
جدول جو

معنی حسامی هروی - جستجوی لغت در جدول جو

حسامی هروی
(حُ یِ هَِ رَ)
از اقربای محمد بن حسام الدین قهستانی است و بقوت حافظه معروف چنانکه حکایات طویل را به همان عبارت که در کتب دیده بر منبر میخواند. در جمعه هادر مسجد جامع هرات به وعظ میپرداخت و روزهای چهارشنبه در مزار پیر مجرد خواجه ابوالید احمد وعظ میکرد. (حبیب السیر جزء4 از ج 3 و چ خیام ج 4 ص 617) (ذریعه ج 9 ص 237) (ریاض العارفین ص 186). رجوع به ابن حسام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ یِ هَِ رَ)
حمدالله مستوفی نام کامل او را ابوعبدالله محمد بن ابی بکر بن عثمان ضبط کرده است. وی از شاعران معروف نیمۀ اول قرن هفتم بود و بمدح امرا و وزرای کرمان اشتغال داشت و در عهد خود مورد احترام شاعران و استادان بود. سخن او بیشتر بشیوۀ شاعران قرن ششم است و مانند غالب آنان هم مداح زبردست است و هم غزل سرای خوش سخن، و چاشنی عرفان سخن او را گاه جلای خاصی می بخشد. (از گنج سخن دکتر صفا ج 2 ص 114). لغز فوق العاده مشکل خاصی بنام او در تاریخ گزیده (ص 717) نقل شده است. بهترین تمجیدی که از وی شده در ضمن رباعیی است که شاعر معاصرش مجدالدین همگر گفته است و این رباعی در جواب پرسش منظومی است که از طرف معین الدین پروانه و ملک افتخارالدین و نورالدین صدری و صاحب دیوان شمس الدین بنزد وی گسیل شده و رأی او را در خصوص فضایل شعری خود او و سعدی و امامی پرسش کرده اند.
رباعی مجد همگر این است:
ماگرچه بنطق، طوطی خوش نفسیم
بر شکّر گفته های سعدی مگسیم
در شیوۀشاعری به اجماع امم
هرگز من و سعدی به امامی نرسیم.
امامی برباعی زیر جواب گفته و او را ستوده است:
در صدر بلاغت ارچه با دسترسم
در عالم نظم ارچه مسیحا نفسم
دانم که بخاک در دستور جهان
سحبان زمانه مجد همگر نرسم.
لیکن سعدی رنجش خود را از این مقال در این رباعی اظهار میکند:
هرکس که بپایگاه سامی نرسد
از بخت بدو سیاهکامی نرسد
همگر که بعمر خود نکرده است نماز
آری چه عجب گر به امامی نرسد.
(از تاریخ ادبیات ادوارد براون - از سعدی تا جامی، ترجمه علی اصغر حکمت صص 137-138).
صاحب آتشکدۀ آذر نویسد: آنچه مجد همگر در خصوص او (امامی) و شیخ سعدی اعتقاد داشته به اعتقاد فقیراز برای او (امامی) زیاد است. (آتشکدۀ آذر بیگدلی، چ شهیدی ص 151). وفات وی در اصفهان اتفاق افتاده است. تاریخ فوت وی در مجمعالفصحا 676 و در قاموس الاعلام ترکی 680 و در گنج سخن دکتر صفا 7 ثبت شده است. از غزلیات اوست:
ز دل بگذر، کرا پروای جانست ؟
حدیث دل حدیث کودکانست
نشان دل چه می پرسی که از جان
در این ره یاد کردن بیم جانست
مرا وقتی دلی بودی و عمریست
که آن ماننددلبر بی نشانست
چوبا جانان و دلبر در شهودم
دلم جانان و جانم دلستانست
چنان مستغرقم ز انفاس لطفش
که گویی آب ترکیبم روانست
چنان در حیرتم زاسرار عیشش
که گویی آشکارم در نهانست
نفس در کشف این اسرار شرک است
یقین در کوی این مذهب گمانست
باو گر هیچت ایمانست خود را
زره برگیر و بنگر کو عیانست
مرا وقتی که در خود نیست گردم
ببین گردیده ای داری که آن است
عبارت از خبر زین ماجرا نیست
امامی کافرست ار در میانست
از رباعیات اوست:
هرگه که دل خسته در آن می کوشد
کز ساغر غم می دو لعلت نوشد
عناب لبت مردمک چشم مرا
گوید مگرت هنوز خون می جوشد.
و نیز:
ای مطلع خورشید زه پیرهنت
شب در شکن طرۀ عنبرشکنت
گفتی شب هجر تو کنم روز وصال
دیدی که چو صبح اول آمد سخنت.
(از گنج سخن دکتر صفا ج 2 ص 117 ببعد).
و نیز رجوع به تذکرۀ دولتشاه سمرقندی و مجمعالفصحاء چ سنگی ج 1 ص 98 و تاریخ ادبیات ادوارد براون ص 137 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
هروی. عبدالکریم بن احمدمکنی به ابوالفتح (الامیر). محمد عوفی در لباب الالباب گوید: حاتمی که حاتم عهد و حامی ارباب جهد بود بر عوام ولایت هرات راعی و ارباب فضل و هنر را مراعی افضل کتّاب عهد و اکمل ارباب فضل بود، خطی چون در مکنون و نظمی چون زر موزون و او فارس هردو میدان و والی هر دو بیان بود اشعار صاحب در مقابلۀ اشعار تازی اوبازی بودی و صابی در حضرت او بوقت اظهار آثار دانش صبی نمودی و این دو بیت تازی در صفت خمر گفته است:
اما تری الخمر مثل الشمس فی قدح
کالبدر فوق ید کالغیث اذ صابت
فالکأس کافوره لکنها جمدت
والخمر یاقوته لکنهاذابت.
و از قصیدۀ ربیعی که در وصف آثار طبیعی گفته است این ابیات بر خاطر بود نوشته آمد:
آمد بهار خرم و فرخنده روزگار
و آراست مشکبارجهان را بهشت وار
باران بهمنی همه یاقوت گشت و در
و آذار ابر گشت همه در آبدار
صحرا ز لاله و گل زرد و سپید و سرخ
گوئی بر آب عکس ستاره است بیشمار
صلصل بغلغل اندر با بلبل از نشاط
قمری سرودگوی شده بر سر چنار
من یار فاخته شده اندر فراق دوست
او نزد یار خویش و مرا هجر یار یار
لغت نامه دهخدا
(حُ یِ هَِ)
شیخ حسام الدین پدر سراج الدین آرزو شاعر هند است. او راست: نظم داستان ’قصۀ کامروب’. (ذریعه ج 9 ص 237). و این بیت از اوست:
به آیینی عجب برده است مطرب زادۀ هوشم
که از حیرت سراپا همچو نی گه چشم و گه گوشم.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(نَ میِ هََ / هَِ رَ)
به روایت مؤلف صبح گلشن در رمل مهارتی داشته است و در شعر دیوانی از خود گذاشته. او راست:
مدام خانه چشمم ز آب دیده خراب است
خراب چون نشود خانه ای که بر سر آب است.
(از صبح گلشن ص 517) (از قاموس الاعلام ج 6 ص 4576) (از فرهنگ سخنوران ص 601)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ابن محمد بن عبداﷲ بن معاذ، مکنی به ابوعلی رفاء هروی. وی در جوانی به بغداد شد و در آنجا و مکه و کوفه و حلوان و همدان و ری و نیشابور علم آموخت، و در پیری به بغداد بازگشت. و بدانجا از دارمی [عثمان] و جکانی [علی] و یشکری [فضل] و حسین انصاری هروی و محمد سامی هروی وجز آنان روایت شنید و ابن رزقویه و جز او از وی روایت کنند. ابوعبداﷲ نیشابوری گوید حامد رفاء هروی بسال چهل ودو [ظ: 242 هجری قمری] بدینجا آمد و نزدیک خانه ابوعلی حافظ منزل کرد و حدیث گفت، محمد بن احمد بن یعقوب گوید ابوعلی حامد رفاء در هرات روز جمعه 27 رمضان سال 356 وفات یافت. رجوع به تاریخ بغداد ج 8 صص 173-174 و معجم الادباء ج 5 ص 247 و ذریعه ج 2 ص 385 شود
لغت نامه دهخدا